شـرط امـانت هـای الـهی ...

 

خـلائـق هــر چــه لایـق  !!


مردی پیش شخصی که مشهور بود دارای اسم اعظم است رفت و تقاضای آن اسم را کرد ، آنقدر اصرار ورزید تا او را وعده داد که فردا می آموزم بشرط آنکه صبح فردا از شهر خارج شوی و در بیرون دروازه هر چه دیدی به من بگوئی ! آن مرد قبول کرد .

فردا صبح که از شهر خارج شد پیرمردی را دید که پشته ای هیزم بر پشت گذاشته و خیال وارد شدن به شهر دارد ، در این هنگام نگهبان دروازه شهر جلو رفت و خواست پشته هیزم او را به زور بگیرد پیرمرد مقاومت کرد ولی نتیجه ای نداشت .

دروازه بان به ضرب چند چوب صورت او را خون آلود کرد و هیزم ها را گرفت . آن مرد از دیدن این جریان چنان آشفته و خشمگین شد که گفت : اگر اسم اعظم داشتم الان این ستمگر را به خاک هلاکت انداخته و از زندگی محرومش می کردم .

همین که برگشت پیش مردی که وعده داده بود اسم اعظم به او بیاموزد بنا به قرار ، مشاهدات خود را به تفصیل گفت تا به جائی که شرح داد از دیدن ستم آن نگهبان به پیر مرد چنان عصبانی شدم که گفتم اگر اسم اعظم را داشتم این مرد را هلاک می کردم تا به چنین پیرمرد افتاده ای اینطور ستم روا ندارد .

آن مرد گفت :

اینک درست توجه کن هر چیزی را به هر کسی نمی توان سپرد ، این گونه امانت ها لیاقت لازم دارد !! همان پیرمرد که دیدی استاد من بوده در آموزش اسم اعظم !! با داشتن آن مقام ، چشم پوشی از نگهبان کرد و حتی برای تسلی دل خود او را نفرین هم ننمود .

خزینه الجواهر ص 111


از داستان بالا غافل نشید چون خیلی قشنگه ....





نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:


موضوعات مرتبط: حجة الاسلام شریفی ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 8 دی 1392برچسب:, | 12:33 | نویسنده : خادم الزینب |
.: Weblog Themes By BlackSkin :.