رویـای صـادقه !!

رویـای صـادقه !!


یکی از بازاری های مومن و متدین تهران گفت :

شبی در عالم رویا دیدم وارد حرم آقا علی بن موسی الرضا ( علیه السلام ) شدم از درب روبروی حضرت وارد گردیدم ،دیدیم آقا حضرت رضا ( علیه السلام ) روی ضریح مطهر نشسته اند و قلم و دفتری در دست حضرت است مثل اینکه اسامی زائرین را ثبت می نماید چشمم افتاد به یکی از دوستان بازاری که خیلی با هم رفیق بودیم .

نیزه ای به دست داشت و حضرت را هدف گرفته بود من تعجب و وحشت کردم .

تعجب از این امر که می دانستم او ارادت خاصی به اهل بیت ( علیهم السلام ) دارد و وحشت از این جهت که نکند صدمه ای به حضرت بزند . رفتم به طرفش که او را منع نمایم نیزه را به طرف آقا رها کرد و نیزه از کنار شانه و کتف حضرت گذر کرد . دیدم امام رضا ( علیه السلام ) خیلی ناراحت شدند و نگاه تندی به او کردند . رفت طرف پائین پای حضرت نیزه دیگری پرتاب کرد باز به حضرت اصابت نکرد ولی حضرت این دفعه بیشتر ناراحت شدند و نگاه تندی که حاکی از عصبانیت آن بزرگوار بود به او نمودند ، رفت طرف پشت سر حضرت این دفعه تا نیزه را زد از پشت حضرت اصابت نمود و آن امام غریب به رو ، روی ضریح افتادند .

از شدت وحشت و ناراحتی فریادی کشیدم و با این فریاد از خواب بیدار شدم . تمام بدنم می لرزید تا صبح نخوابیدم که خدایا این چه خوابی بود .

صبح اول وقت رفتم درب منزل دوستم وقتی در زدم همسرش جواب داد سراغ حاجی را گرفتم ، گفت : چند روزاست برای زیارت مشهد رفته است . قرار است امروز حرکت کند ان شاء الله فردا تهران است .

فردا رفتم منزلش دیدم برگشته ، نشستم ؛ چند نفر به دیدنش آمده بودند صبر کردم همه رفتند ، گفت : حاجی خیلی ناراحت به نظر می رسی چه شده ؟ اتفاقی افتاده ؟

گفتم : آمدم از شما سوالی کنم . سپس خوابم را برایش بیان کردم . تا شنید زار زار گریه کرد و گفت ای کاش پاهایم می شکست و به مشهد نمی رفتم .گفتم : مگر چه کرده ای  ؟

گفت : خوابت از رویاهای صادقه است . درست همان شب که شما خواب دیدی از حرم برگشتم بعد از صرف شام در هتل ، رفتم در اتاق استراحت کنم و بخوابم ، دیدم خوابم نمی برد آخر شب بود با خود فکر کردم یک امشب مشهد هستم و فردا باید برگردم خوب است مشرف شوم از درب روبروی حضرت وارد حرم شدم . آمدم کنار ضریح مطهر دیدم خانمی دست انداخته به شبکه های ضریح آستین بالا رفته و ساق دستش ظاهر شده ، نگاه کردم دیدم خیلی زیبا است . آنچنان محو جمالش شدم که غافل شدم کجا هستم ، دستم را بردم که روی دستش بگذارم ، دستش را کشید و حرکت کرد رفت ، طرف پائین پا من هم رفتم باز دستم را به طرف دستش بردم باز توجهی نکرد و حرکت کرد ، رفت طرف پشت سر حضرت دستش را گذاشت روی ضریح ، من هم دستم را گذاشتم روی دستش سوال کردم اهل کجائی ؟

گفت : اهل تهران .

از مشهد تا تهران هم در قطار با یک کوپه آمدیم .

گریه می کرد و می گفت : ای کاش مشهد نمی رفتم . زیارت نمی رفتم ، تا اعمالم تیری باشد به قلب مطهر امام رضا ( علیه السلام ) ....

 

خیلی از افراد توفیق پیدا می کنند مشرف می شوند به سرزمین وحی مکه و مدینه ، سرزمینی که کمترین اثر آن این است که اگر زائر به وظیفه عمل نماید خداوند متعال همه گناهان او را می آمرزد و پاک و پاکیزه بر می گردد ولی همین زائر وقتی حدود الهی را مراعات نکند ، خانمی که حجاب اسلامی، عفت و حیاء دین را رعایت نکند نه تنها بهره و فیضی از این سفر نبرده بلکه با کوله باری از گناه برمی گردد .



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:


موضوعات مرتبط: حجة الاسلام شریفی ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 2 بهمن 1392برچسب:, | 12:4 | نویسنده : خادم الزینب |
.: Weblog Themes By BlackSkin :.